ساجده برای همیشه فردی خواهد بود که ما نتوانستیم او را ملاقت کنیم.
رویای او واضح بود: ساجده سرائیان میخواست به بیماران دیابتی که از درد روزانه تزریق رنج میبرند تسکینی ارایه دهد. در جستجوی دانشگاهی که در آنجا بتواند این کار را دنبال کند، ساجده پروفایل آنلاین سوابق کاری اساتید مهندسی شیمی دانشگاه وسترن را تک تک مشاهده نمود و شیفته تحقیقات آنها شد.
دانشگاه وسترن برای او مناسب بود و او امیدوار بود که مدرک کارشناسی ارشد را با دکترا ادامه دهد.
این هدف جهشی بزرگ بود، جهشی که نیاز به تلاش و رنج فراوان داشت. سرائیان و همسرش محمد جواد میانجی خانه خود را در تهران رهن دادند تا بتوانند هزینه مسافرت به کانادا، شهریه و مخارج زندگی را تهیه کنند. دل ساجده برای دوستانش بسیار تنگ میشد اما این حقیقت که او می توانست سریع رویای خود را بعنوان یکی از بیست دانشجوی مهندسی شیمی و بیو شیمیایی دنبال کند او را مشعوف و دلگرم میکرد.
البته این رویا در آسمان بالای ایران به باد رفت چون سرائیان و میانجی در میان ۱۷۶ مسافری بودند که پرپر شدند وقتی که پرواز به سوی کیف پس از مدت کوتاه برخاستن از زمین از فرودگاه تهران به طرف آن شلیک شد و سقوط کرد. او یکی از چهار دانشجوی دوره های عالی دانشگاه وسترن در ان هواپیما بود.
یلدا چهره ساز دوست آن زوج و دانشجو فارغ التحصیل از دانشگاه صنعتی امیر کبیرتهران، ایران، گفت:” هم اکنون همه انگیزه ها، امید ها و آرزو ها برای همیشه از بین رفتند.”
سهیل بختیاری دانشجو کارشناسی ارشد مهندسی دانشگاه وسترن از طریق یک گروه تلگرام برای دانشجویان ورودی UWO (دانشگاه وسترن) زمستان ۲۰۲۰ با سرائیان آشنا شد. از طریق آن سایت و در میان دیگران کلاس ورودی از تکنولوژی برای ایجاد ارتباط از راه دور، آشنایی با یکدیگر، کمک به پاسخگویی به سوالات مربوط به دانشگاه و شهر در حالیکه دانشجویان در حال آماده شدن برای آغاز ترم بودند، استفاده کرد.
بختیاری هیچ گاه صورت ساجده را ندید چون او در حساب کاربری در پروفایلش عکسی نگذاشته بود و یا اینکه صدای او را نشنید و وقتی که راجع به سقوط هواپیما مطالبی خواند فقط اسم او را میدانست.
هنگامیکه دانشجویان دانشگاه وسترن در روزهای بعد دور هم جمع شدند، بختیاری میدانست که سه دانشجو دیگر دوستانی در دانشگاه دارند تا در مورد آنها صحبت کنند. او خواست تا جائیکه اطلاع دارد داستان ساجده را بیان کند. “من فکر میکنم که این وظیفه من است که اجازه ندهم که او تنها بماند.”
در حالیکه دانشگاه وسترن هیچگاه نتوانست سرائیان را بشناسد، دوستان او در آن سوی کره خاکی میخواستند که فضای دانشگاه درک کند که در آن روز چه محبت، دلسوزی و همدلی را از دست دادند.
مریم مشهدی همکلاس دوره لیسانس او گفت:”من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. در دوران کارشناسی با یکدیگردر ترم اول آشنا شدیم و چهار سال هر روز با هم بودیم.” او افزود:”ساجده در کنار من بود، هم در مشکلات زندگی من و هم در شادی من. او مثل یک خواهر من را حمایت میکرد.
“همه کسانیکه تا بحال او را میشناختند ،حتی برای یک ساعت، آگاه هستند که هزاران امید و روزهای درخشان درآن آتش سوختند. او در میان ما نیست اما یاد او هرگز فراموش نمیشود.”
در همان دیدار اول، سرائیان و چهره ساز با هم دوست صمیمی شدند و به همراه همسرانشان و دیگران به گروهی از دوستان جدا نشدنی تبدیل شدند. “من هنوز منتظر تماس او هستم که با صدای بلند و شاد میگفت:”سلام کوچولو! شما دو نفر کجا هستین؟ ما داریم می آییم خانه شما و نگران شام هم نباشین چون ما با خودمون می آریم.” “
آنها یک خانواده بودند. غذا، جشن های تولد، و شب های بسیاری که با هم بازی میکردیم. بازی چیستان نمایشی موضوع محبوب همه بود. “ما خیلی جدی بازی میکردیم انگار بازی جام جهانی پانتومیم بود”. سرائیان هر بار که میبرد با صدای بلند میگفت “بله” که بعدش به نشانه شادی میگفت بزن قدش و هم تیمی هاشو در آغوش میگرفت.
چهره ساز گفت:”من هنوز دست هایش را حس میکنم.”
چهره ساز، سرائیان ومیانجی را جز “مهربانترین و متواضع ترین” افرادی که تا بحال دیده بود خواند. او، در حالیکه داستانهای زیادی از مواقعی تعریف میکرد که ساجده به حمایت چهره ساز نیاز داشت، گفت:”آنها خیلی به همه اهمیت میدادند.”
“وقتی به چشمان مهربان و روشن ساجده و چشمان زیبا و لبخند مهربان محمد جواد فکر میکنم، حتی در این روزهای تلخ زندگی ام، احساس میکنم لبخند به لبانم برمیگردد.”
در میان نمونه های فراوان که دلالت برداشتن قلب رئوف آنها دارد، سرائیان و میانجی مخارج ماهیانه برخی یتیمان مهد کودک آمنه، یک سازمان حمایت از ایتام در ایران را پرداخت کردند. چهره زاد گفت:”مانند این است که بچه های یتیم پدر و مادرشان را دوباره از دست دادند.”
هفته گذشته، گروهی از دوستان در فرودگاه دور هم جمع شدند تا برای سرائیان و میانجی آرزوی خوشبختی و سلامتی در راه مسافرت به کشور کانادا کنند. آن زن و شوهر هیجان زده بودند و دیدی مثبت به زندگی و آینده داشتند.
چهره ساز گفت:”من از صمیم قلب برای آنها خوشحال بودم. انگار اون فرد من بودم که به رویاهام میرسیدم و رویاهام درست از آب درامدند.” وی افزود: “اما هیچ یک از ما نمیدونستیم که تنها ظرف چند ساعت دیگه تمام اون خوشبختی و خنده با عزا و قلبی شکسته جایگزین خواهد شد.”
آخرین سخنان سرائیان با چهره ساز به وقت تهران ۶ ژانویه ساعت ۱۷:۰۵ بعد ظهر در صحبت خصوصی در اپلیکیشن پیامک اینگونه ثبت شده است:
“میدونم که این فرایند چقدر سخت است، اما امیدتون را از دست ندین و لطفا تمام تلاشتون رو بکنین که بروید و به اهدافتون برسید.”